آلان، قومی از نژاد ایرانی که در دو سوی جبال قفقاز ساکنند. نام این قوم در منابع
عربی به شکل اللّان و علان (ابوالفداء، 203) آمده است. آلان نامی است که در سدههای
گذشته به این قوم اطلاق میشده، اما امروزه آنان را اُسِت مینامند. به نوشتة
بیرونی (ص 21) این قوم قبلاً در مشرق دریای خزر و منطقة خوارزم ساکن بودهاند. از
آلانها نخستینبار در سدة اول میلادی نام برده شده است (دایرهالمعارف اسلام).
اجداد آلانها به سَرْمَت معروف بوده و در سدة 7قم بین رودخانة دُن و اورال سکنی
داشتهاند (دایرهالمعارف بزرگ شوروی). سرمتها و سیتها (سکاها) در هزارة اول ق م به
ساخت ابزارهای آهنی پرداخته بودند (همان). در نیمة دوم هزارة اول ق سرمتها در جنوب
باشگیریه میزیستهاند (همان). آثار مکشوفه در مقبرة یک ملکة سرمتی در نووچرکاسک که
عبارت از اشیاء قیمتی و جواهرات است، هنر سرمتی را در سدة اول ق م نشان میدهد.
قبیلة رکسالانی ، که احتمالاً همان رخساس (ابنرسته، 148؛ دحساس) در منابع اسلامی
است، یک قبیلة دامپرور سرمت بوده است که اتحاد بزرگ چادرنشینان شمال منطقة ازوف را
ایجاد کرد. این قبیله در اواخر سدة 2 ق م در اتحاد با سیتها در کریمه با دیوفانتوس
فرمانده پُنتوس (در دریاس سیاه) به نبرد پرداخت. در سدة اول ق م قبیلة رکسالانی
جلگههای بین دُن و دِنیپر را از دست سیتها به در آورد، و در سدة اول میلادی
جلگههای غرب دنیپر را اشغال کرد. آنان درحدود 70م بر موئسیا هجوم بردند
(دایرهالمعارف بزرگ شوروی). آلانها در سدة 2م در عهد هادْریان (111-138م) با
رومیها در جنگ بودند و مارکوس آئورلیوس (161-180م) با مشکلات زیاد توانست آنان را
از قلمرو خویش دور نگهدارد (آمریکانا) و مارکوس کلادیوس تاسیتوس در 275م با آنان
موافقتنامهای امضاء کرد (همان). محتملاً در طی حملات هونها در سدة 4م عدهای از
آنان کوشیده بودند تا در جلگههای دریای سیاه سکنی گزینند (دایرهالمعارف بزرگ
شوری). آلانها در 371م از هونها شکست خوردند و در زمان بلاش دوم، اشک بیست و پنجم
(130- ح 148م) به تحریک فرسمن پادشاه گرجیها، از داریال گذشته به آذربایجان هجوم
آوردند که بلاش با دادن پول آنان را راضی به تخلیة سرزمینهای اشغال شده کرد (مشکور،
254). آلانها در 405م با راداگایسوس به ایتالیا تاختند و بعد از شکست مدتی در حوالی
رود راین اقامت گزیدند و در حدود 411م، به سرزمین پرتغال امروز رفتند و در آنجا
پیروزمندانه با المانها نبرد کردند. اندکی بعد در گروه نژادی و اندالها حل شدند و
از آن پس از آنها به صورت یک گروه نژادی مشخص یادی نشده است (آمریکانا). عدهای از
آلانها که با واندالها به جانب غرب به فرانسه و اسپانیا مهاجرت کردند سرانجام در
تأسیس سلطنت و اندالها در شمال افریقا مشارکت ورزیدند (418-534م).
آلانهایی که در قفقاز ماندند با بلغاریان، ترکان و خزران همسایه شدند و از جانب
آنان پیوسته از اراضی هموار به جانب کوهستان رانده میشدند. در نامة تَنْسَر، منسوب
به اردشیر بابکان، نام شاهآلان جزو شاهان معدودی آمده که صاحب ثغور (مرزدار) و
مجاز به داشتن لقب شاهی بوده و حق داشتهاند بر کرسی زرین بنشینند (کریستنسن، 84،
395).
مروانبنمحمد سردار اموی (که بعدها خلیفه شد)، در 119ق/737م از طریق اب اللان وارد
خزر شد (بلاذری، 207؛ ابناثیر، 5/210؛ نیز نکـ ازف، پیشینة تاریخی). آلانها در
حدود 289-313ق/902-925م) توسط مبلّغان بیزانس به ایین مسیحی درآمدند و بنا به قول
مسعودی ٠2/34) در 320ق/932م ـ ظاهراً به صورت موقت ـ از دین برگشته، کشیشها و
اسقفها را از خود راندند. به نوشتة ابنرسته ٠ص 148) فقط شاهآلانها مسیحی بوده و
عامة مردم بُت پرست بودهاند. به گفتة وی آلانها 4 قبیله داشتهاند که دحساس
اصیلترین آنان بوده است. مسعودی (2/42) لقب شاهآلان را کَرْکَنْداج و مرکز آلان
را مغص (در اصل: مَعَص) میخواند. همین اسم در یک شعر بُحتری که یاقوت ٠4/31) آن را
نقل کرده، مُکْس ضبط شده است. این شهر در 636ق/1239م به دست مغولان فتح و ویران شد
(مینورسکی، 221). ابنرسته لقب شاهآلانها را بغایر میداند (ص 148) و میگوید که
باباللّان بر کوهی پایینتر از جبال اطراف بنا شده است و 000‘1 تن از اهالی آن
پیوسته به حراست مشغولند و شهر بابالابواب از رأس کوه قفقاز (جبلالقبق) تا دریای
خزر گسترش دارد و 3 میل در دریا پیش میرود. مؤلف حدودالعالم ناحیت آلان را از مشرق
و جنوب به سریر (اَوَر)، از مغرب به روم و از شمال به دریای گرز و بجناک خر محدود
میداند و از شهرهای کاشک، بر کرانه دریای گرز، خیلان، محل لشکر این مملکت و درِ
آلان (باباللان) که شهری بر سر کوه بوده و روزی 000‘1 مرد از آن پاسداری
میکردهاند، نام میبرد (ص 191). ابوالفداء در سدة 8ق/14م قلعة علان را از قلاع سر
به فلک کشیده (تَتَعَمَّمُ بالسّحاب) شمرده که تاتار با همة شدّت قساوت جز با نیرنگ
به گشادن آن دست نیافتهاند (ص 203). بیرونی نام آسها را جداگانه و در کنار آلانها
یاد میکند که ساکن کرانة دریای خزر بوده و زبان آنها آمیختهای از خوارزمی و
بجناکی بوده است. وی مینویسد که اقوام آلان و آسِ خوارزم در ناحیة مَزدُبَست
میزیسته و پس از تغییر مسیر رودخانة آمو به کرانة خزر رفتهاند (ص 21). بارتولد با
این نظر مارکوارت که در سدة 3ق/9م نام دیگر این قوم آس بوده، توافق کلی ندارد و
مینویسد که این نام در عهد مغول پدید امده است (ص 302). آلانها اجداد آسهای امروز
بودهاند که در گرجی، اُوس اِتی تلفظ میشود و به احتمال همان اورس و ارسیه است. به
گفتة مسعودی، اینان که در خزر لارسیه یا ارسیه خوانده میشدند، مسلمان بوده و بر
اثر جنگ و شیوع وبا، از خوارزم به خزر کوچیده و با شرایطی، ازجمله آزادی ابراز
عقیده و اجرای مراسم دینی و بنای مساجد و اذان گفتن و اختصاص وزارت ملک به خود، در
آن دیار سکنی گزیدند، و ملک خزر نیز در مقابل، در جنگهای خود به یاری آنها پشت گرمی
یافت. در عین حال اینان با ملک شرط کرده بودند که در صورت وقوع جنگ بین او و
مسلمین، بیطرف بمانند و علیه همکیشان خود وارد جنگ نشوند. همچنین برای خود، قضات
مسلمان داشتند (2/10-11). اسمیرنوف، آئورسیها را یکی از قبایل متحد سرمتها دانسته
که چینیها آن را یِن تسائی ضبط کردهاند. وی مینویسد که آئورسیها اصلاً در شمال
آرال یا خزر ساکن بودهاند و در سدة 2م با قبایل سرمتی به رهبری آلانها متحد
شدهاند (دایرهالمعارف بزرگ شوروی).
جغرافی دانان ارمنی به غربیترین آلانها آشتی گور (آس ـ دیگور) میگویند و دیگور
شاخة غربی آسهای امروزه است در حالی که در زبان آسی واژة «آسی» باز هم به غربي ترين
مردم در نزديك كوه البرز اطلاق مي شود، منابع فارسي عهد مغول آسها را مسيحيان دربار
مغول مي دانند، درحالیکه به روایت ابنبطوطه، آنان در «سرای» در ساحل رود وُلگا
میزیسته و مسلمان بودهاند (بارتولد، 303). در سدة 7ق/13م مغولها، آلانها را از
سرزمینهای حاصلخیز به سوی نواحی کوهستانی راندند و از ان پس 4 جامعة دیگور، آلاگیر
، کارتاتی و تاگائور در دامنههای شمالی و چندین گروه کوچک در جنوب تشکیل یافت.
آستیای شمالی که سرزمین اغلب آلانها (یا آسهای امروز) بود در 1774م پس از اسکان
مجدد آسها در سرزمینهای همجوار، با روسیه متحد شد و آستیای جنوبی در 1801م بخشی از
روسیه گردید (دایرهالمعارف بزرگ شوروی).
این اقوام در طی چندین سده با گرجیها و دیگر همسایگان در تماس نزدیک بوده و از
زبان، فرهنگ و شیوة زندگی آنان تأثیر پذیرفتهاند. عدهای از آنها مسیحی، عدهای
مسلمان و عدهای بیمذهبند. پیشة عمدة این اقوام در اراضی هموار، کشتورزی و در
کوهستان دامداری بوده است، ولی اکنون کشاورزی آنان ماشینی و متنوع شده و مردم به
امور صنعتی و غیره اشتغال دارند.
کهنترین آثار هنری آنان به صورت نقش و کنده کاری بر روی چوب، سنگ و فلزات دیده شده
است، و مهمترین موضوع فرهنگ مردم حماسة نارْت است. آثار آلانها حتی تا کرانههای
گنگ در هند نیز دیده شده و با این ارتباط، وجود قلعة آسی (ابناثیر، 9/267) در هند
قابل توجیه است.
در ادبیات فارسی به قفلالانی و نمدالانی اشاره شده است (گرگانی، 205؛ نظامی، 96).
در مورد سرزمین امروزی این قوم نکـ اوستیا.
مآخذ: آریانا؛ آمریکانا؛ ابناثیر، الکامل، بیروت، دارصادر، 1982م؛ ابنرسته،
احمدبنعلی، الاعلاقالنفیسه، لیدن، 1897م؛ ابوالفداء، اسماعیل، تقویمالبلدان، به
کوشش رنوو دوسلان، پاریس، 1840م؛ بارتولد، و، و، گزیدة مقالات تحقیقی، ترجمة کریم
کشاورز، تهران، امیرکبیر. 1358ش؛ بلاذری، احمدبنیحیی، فتوحالبلدان، به کوشش
دخویه، لیدن، بریل، 1865م؛ بیرونی، ابوریحان، تحدید نهایاتالاماکن، ترجمة احمد
آرام، تهران، 1352ش؛ حدودالعالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، طهوری، 1362ش؛
دایرهالمعارف اسلام؛ دایرهالمعارف بزرگ شوروی؛ کریستن سن، آرتور، ایران در زمان
ساسانیان، ترجمة غلامرضا رشید یاسمی، تهران، ابنسینا، 1345ش، صص 43، 392؛ گرگانی،
فخرالدین اسعد، ویس و رامین، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، بنگاه ترجمه و نشر
کتاب، 1337ش؛ مسعودی، علیبنحسین، مروجالذهب، به کوشش باربیه دومینار، پاریس،
1914م؛ مشکور، محمدجواد، ایران در عهد باستان، تهران، 1357ش، صص 397، 438، 492؛
نظامی گنجوی، الیاسبنیوسف، خسروشیرین، به کوشش وحید دستگردی، تهران، ابنسینا،
1333ش؛ یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجمالبلدان، به کوشش فردیناند ووستنفلد، لایپزیک،
1866-1870م، تهران، 1965م؛ نیز:
Minorsky, V., "The Alan Capital Magas and the Mongol Campaigns", in BSOS. XIV/2.
1952. p. 238.
محمد آصف فکرت